بهشت کوچک

من باشم تو باشی ....

بهشت کوچک

من باشم تو باشی ....

همسری سر کاره و من تنهام ... 

هنوز خدا بهمون نی نی نداده نمیدونم کی میخواد بده ... 

یکم نگرانم ... 

یکم خسته ام ...

دلتنگی

دیروز اصلا آقای همسرو ندیدم چون اون صبح زود رفت سرکار و من هم تا شب که  

اون برگرده رفتم سرکار در نتیجه تا اون بیاد خونه من رفته بودم ... 

خیلی روز بدی بود . همینجوری کلی فکر و خیال مسخره تو ذهنم هست چه برسه 

به روزی که نبینمش .... 

دلم براش خیلی تنگ شده ... 

پریشب مامان زنگ شده بود از شنیدن صداش خوشحال شدم اما همین که گفت  

پس واسه مهمونی آبجی نمیتونی بیای بغضم ترکید ... 

چون به خاطر این کار لعنتی من هیچ وقت هیچ ومهمونی رو نمیتونم برم از طرفی  

چون همشون دور هم جمع میشن دل من از دلتنگی مخواد بترکه.... 

.......... 

هنوز هم .....

باز مادرم منو صدا کن صدا کن ... فرشته بانو همیشه برام دعا کن

اول اول سلام به تموم مامانای مهربون و گل  

روزتون مبارک ... 

بعد سلام به مامان مهربون خودم که دلم براش یه ریزه شده و میخوام  

همین الان بزنم زیر گریه چون امروز نتونستم برم پیشش . چون صبح  

که سرکار بودم و الانم حالم زیاد خوب نیست و فردا بعد از ظهر نوبت  

سونو گرافی دارم .  

ایشالا فردا حتما میرم پیشش ... البته صبح  اول وقت زنگ زذم و بهش  

تبریک گفتم ... و الآن هم زنگ زدم به مادر شوهری و روزش رو تبریک  

گفتم و کادوش رو همسری برد و بهش داد چون من نتونستم برم ..... 

این هفته که گذشت شیفتام خیلی افتضاح بود و حالمم اصلا خوب نبود  

... 

رفتم دکتر برام سونو نوشته و فردا عصر نوبت دارم ... 

راستی تولد همسری خیلی خوب بود اما به دلایلی اون جیزی که میخواستم 

نشد .  

این عکش کیکشه : 

 

 

 

 

براش یه پیراهن با کراوات و دوتا بلیط کنسرت محسن یگانه رو گرفتم که  

خیلی خیلی خیلی خوشحال شد و خوشش اومد ...  

دلم امروز خیلی گرفته ... 

خیلی خیلی .... 

خیلی ....

خدایا صدامو میشنوی؟

خیلی دلم گرفته خیلی کلافه ام نمیدونم چرا هر چی مشکله برای منه؟ یکی رو درست میکنی یکی دیگه بوجود میاد

سرگردونم ...

روزها میگذره و من وقتی تنها میشم بیشتر بهش فکر میکنم و بیشتر فکر و خیال میکنم !